17ماهگی سارینا جونم
تو دختر نازم وایسو جون که خونه ما بودن اینم فردا همون روز که با هم رفتیم تبریز اینجا هم نمایشگاه مبلمانه قربون نقاشی کشیدنت بشم من داری تو برگه های زبان من به قول خودت انقیشی (نقاشی)میکشی فدات بشم من اینقدر منتظر بابا موندی تا بیاد و بریم خونه بابا بزرگ که خوابت برده داریم با خاله وعلی جون میریم ارایشگاه موهاتو برای اولین بار کوتاه کنیم ارایشگاه و گذاشته بودی رو سرت از قیچی میترسیدی قربونت برم بعد از ارایشگاه داری میری حموم قبول باشه نمازت دختر گلم تا جا نمازو میبینی زود میگی الله ابر(الله اکبر) ...
نویسنده :
مامان سارینا
2:24