سارينا كوچولوسارينا كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

فرشته کوچولوی ما

مرواريد كوچولوي سارينا

سلام خانم خانما الان كه اين مطلبو برات ميزارم تو 2تا دندون كوچولو و خوشگل داري و اولين دندونت 28 ارديبهشت 92  جوونه زد عصر اون روز كه ما داشتيم اماده مي شديم كه با دايي و مامان بزرگ اينا بريم تهران عروسي دختر عموم متوجه شدم كه يه چيز سفيد رو لثه ي پايينت هست وقتي دستمو كشيدم روش تيزيشو احساس كردم و از رفتن به تهران منصرف شدم ولي به اصرار خاله هات صبح اون روز حركت كرديم وچند روز بعدش كه 31 ارديبهشت بود رفتيم عروسي و برگشتيم خونه خاله سوسن اينا و تو الهي برات بميرم به خاطر دندونت مريض شدي و 2 كيلو هم افت وزن پيدا كردي و منم از رفتنم به مسافرت خيلي پشيمون شدمو خودمو سرزنش كردم ولي خدا رو شكر كه زود زود حالت خوب شد و بعد از چند روز بابايي ا...
1 شهريور 1392

اتليه پارك گلها

 فرشته كوچولوي من اين عكسو خرداد سال 92 در پارك گلهاي كرج تو يه اتليه كه به شكل خونه چوبي درست كرده بودن انداختيم و اين اولين عكست تو اتليه بود ولي اي ناقلا نذاشتي لباسا رو كامل بپوشونيم چون از بابايي كه لباس قزاقا رو پوشيده بود ميترسيدي  به زور اين عكسو گرفتن ازمون چقدر هم بهت مياد فداي لپات بشم كه از گرما سرخ شده بودن اونيم كه صرتش معلوم نيست منم مامان جون تازه تو اين عكس 15 روز بود كه اولين مرواريدت جوونه زده بود ايشالا دهنت پر مرواريد بشه  ...
17 مرداد 1392

سارينا به بله برون ميرود

دختر خانم ناز اينجا اماده شدي و داري ميري بله برون ارزو جون دختر عموي بابايي كه جشن اولت حساب ميشه (البته قبل از اون درست روزي كه 43 روزه بودي رفتيم مهموني مامان زن دايي به مناسبت ازدواج داداش زن دايي كه من براي اولين بار گوشواره هاي كفش دوزكي تو گوشت كردم) تو اين عكس 2 ماهه هستي عزيز دلم هميشه تو عروسيا و شاديا خانم خانما ...
17 مرداد 1392

اولين شب يلدا

فرشته كوچولوي من  اميدوارم عمرت مثل شب يلدا بلند و طولاني باشه اولين يلدات مبارك دختر گلم 30 اذر 91 اولين شب يلداي عمرت بود كه شام خونه بابا بزرگ دعوت بوديم كه علي اينا هم اونجا بودن كه قرار بود ما  بعد از شام بريم خونه اقا اينا ولي متاسفانه چون هوا خيلي سرد بود نتونستيم خانم كوچولو تو رو بيرون ببريم حتي مجبور شديم شبم همونجا بمونيم خونه ي بابا بزرگ خبراي خوشي برات بود چون همه به مناسبت اولين يلدات برات كادو خريده بودن بابايي برات يه لاك پشت موزيكال خريده بود و علي پسرخالتم برات يه گوسفند خوشگل و صورتي و بابا بزرگم بهت پول داد كه رفتم برات لباس خريدم اون روز عكساي زيادي ازت گرفتيم كه من يكيشو برات ميزارم بقيه شو تو cdنگه داش...
17 مرداد 1392

اولين واكسن بعد از بدو تولد

ساريناي عزيزم اولين واكسن زندگيتو (به غير از بدو تولد)وقتي 2 ماهه بودي در تاريخ 91/8/7تو مركز بهداشت درماني بغل خونمون بهت زدن كه يه روز باروني بود مامان بزرگ و خاله فريده اومدن خونمون تا ببريم واكسنتو بزنيم مامان بزرگ دلش نيومد بياد موند خونه و ما رفتيم وقتي واكسنو بهت زدن براي اولين بار يه گريه ي وحشتناك كردي كه منم باهات گريه كردم عزيز دلم بميرم برات بدو بدو اومديم خونه كه خمير داغي رو كه مامان بزرگ با روغن كرمانشاهي درست كرده بود بزاره رو پات تا دردشو حس نكني  در ضمن اونجا بهم گفتن كه رشدت خيلي عاليه عزيز دلم وزنت: 5/900كيلو گرم /قدت: 60 سانتيمتر/ بود. ...
17 مرداد 1392

مسافر كوچولو

فرشته كوچولوي من 1هفته مونده بود تا 2ماهگيتو تموم كني فرداي روز عاشورا بود بعد از اين كه نظري دايي رو داديم تصميم گرفتيم كه با ايلارجون اينا بريم تهران خونه ي پژمان جون وقتي ميخواستيم حركت كنيم ديديم بابايي مرخصي گرفته و اومده تا دوباره باهات خداحافظي كني ولي دلش نمييومد ازت دل بكنه بارون شديدي ميباريد و تو با اظطراب نگاه مي كردي الهي قربونت برم كه تا تهران اصلا اضيتم نكردي همش خورديو خوابيدي تا شب شدو رسيديم اونجا هم همه تو رو تحويل گرفتنو برات پا گشا هم خاله سوسن اينا چند دست لباس كوچولو و ناز وخاله اكرمم 2 تا مجسمه خوشگل بهت داد 2روزم مونديم خونه ي دايي اينا تا صبح نذاشتي هيچ كي بخوابه اي شيطون اينم چند تا از عكساي مسافرتت ...
17 مرداد 1392
1