سارينا كوچولوسارينا كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

فرشته کوچولوی ما

نيمه دوم 12 ماهگي سارينا

ساريناي گلم ديگه داري به 1 سالگيت نزديك ميشي و حسابي تو دل همه جا كردي دختر گلم تو اين 11 ماهو چند روزي كه كنارمون بودي و قد كشيديو بزرگ شدي منو بابايي بهترين و شيرين ترين لحظات زندگيمونو سپري كرديم و هر لحظه بيشتر و بيشتر عاشقت شديمو بهت دل بستيم و نفسمون به نفست بنده  از خدا مي خوام كه همه ني ني ها رو در پناه خودش  حفظ كنه و تو كوچولوي نازو هم همينطور عزيز دلم دختر نازم از وقتي پا گذاشتي تو نيمه دوم 12 ماهگيت خيلي خانمتر شدي از كارايي كه ميكني يكي اينكه 10 روز مونده به تولدت سعي كردي و تونستي 10 ثانيه تنهايي سر پا وايسي و از ذوقت دست ميزني و ميوفتي زمين و وقتي تشنت ميشه ميگي ابي ابي عزيزم تند تند تشنت ميشه و خيلي اب دوست داري...
11 شهريور 1392

روز رفتن به اتليه

ساريناي عزيزم الهي فدات بشم كه روز به روز بزرگتر و ناز تر ميشي امشب كه اين مطلبو ميزارم3 روز مونده به تولدت و روز خيلي خوبي بود امروز صبح رفتيم خونه مامان بزرگ و تو رو برديمت حموم(قبل از اتليه رفتن )  دو روز پيش از اتليه عروس طلايي برات وقت گرفته بودم براي ساعت 6 از حموم كه در اومدي خوابيدي و 5 بيدار شدي و پيرن قرمز كفش دوزكيتو پوشوندمو طلا هاي كفش دوزكيتو هم انداختمو و اماده شديم با بابايي و ايلار بريم اتليه چون ميونت با كفشو چيزاي تزييني ديگه خوب نيست كفشات و بالو تاج كفش دوزكيتو تو اتليه نتنت كردم ولي خدا رو شكر به كمك بابايي كه ازش ممنونم و تو دختر گلم كه اذيت نكردي در عرض نيم ساعت عكسا تو گرفتيمو قرار پس فردا يعني يه روز مونده به...
11 شهريور 1392

نيمه اول ماه 12 زندگي سارينا جونم

دختر گلم تو اين عكسا تازه رفتي تو 12 ماهگيت كه ماه رمضون هم هست و اينجا بعد از افطار كه با خاله اينا و مامان بزرگ اينا اومديم بيرون    اين عكسم واسه 18 مرداد كه داري به مامان بزرگ كمك ميكني و سفره رو پاك ميكني در ضمن خرابكارياي پشت تصويرم به شماتعلق داره خانم خانما فداي دستاي كوچولوت بشم عزيز دلم                                                       &nbs...
5 شهريور 1392

نيمه اول 12 ماهگي( جشن تولد شايان)

دختر گلم الهي فدات بشم اين چند روزه چون خيلي بيرون بوديم ديگه تو خونه بند نميشيو بي قراري ميكني اخه فرداي عيد فطر هم بعد از اون همه اين ور اون ور رفتنا تولد شايان جون بود كه ما هم دعوت بوديم و با مامان بزرگ رفتيم اونجا نميدونم چرا دختر بدي شديو اولش يكم اذيتم كردي ولي چون خاله وحيده(مامان شايان)ناراحت ميشد تا اخرش نشستيم البته بعدش بهتر شديو شروع كردي به دست زدنو رقصيدن اينقدر ناز دست ميزنيو ميرقصي با اون دستاي تپل كوچولوت كه نگو راستي اونجا يه كار خطر ناكم كردي يه لحظه كه حواسم نبود ديدم كه از فرصت استفاده كرديو انگشترتو در اوردي گذاشتي تو دهن اگه يه لحظه دير تر ميديدم قورتش ميدادي و خدا ي نكرده اتفاق وحشتناكي ميوفتاد ولي خدارو شكر كه به خي...
5 شهريور 1392

نيمه اول 12 ماهگي سارينا جونم

سارينا خانم گلم عيد فطر بهمون خيلي خوش گذشتو حسابي گشتيم و تو هم خيلي خوشحال بودي و اصلا اذيتمون نكردي افرين به تو خانم كوچولو ما امروز هر سه تاييمون خواب مونديم و با صداي زنگ در بيدار شديم و بدو بدو اماده شديم تا بريم خونه اقا اينا كه عيدو بهشون تبريك بگيم وقتي رفتيم اونجا ديديم ارام اينا هم اونجا هستن اونا رم ديديمو 1 ساعت بعدش رفتيم خونه بابا بزرگ اينا علي اينا هم اونجا بودن ناهارم اونجا خورديم مامان بزرگم برات اش درست كرده بود تو هم غذا تو خورديو خوابيدي تقريبا ساعت 6 بود كه بابايي رو بيدار كرديمو رفتيم جلفا تو راه اينقدر به خاطر پفك گريه كردي تا مجبور شديم يه دونه داديم دستت كه تو هم همه جاتو كثيف كردي منم ازت يه عكس گرفتم با دستو دهن ...
5 شهريور 1392

سارينا روي پاي خودش

سارينا جونم درست يه روز مونده به عيد فطر كه ميشه 17 مرداد پنج شنبه صبح بود كه يه لحظه دستتو از ميز ول كردي و به تنهايي روي پاهاي كوچولوت ايستادي وقتي ديدي كه من از خوشحالي دارم ميام بخورمت از ذوقت افتادي زمينو گريه كردي بعدش كه ارومتر شدي نشستيو كارتون ديدي تو كارتون صداي بووو در اوردن تو هم بلا فاصله تكرار كردي راستي خاله فريده اسمتو طوطي گذاشته چون هر كي هر چي ميگه زود تكرار ميكني البته شبيههشو ساريناي گلم داري كم كم تو لباس در اوردنم كمكم ميكني تا يه استين لباستو در ميارم اون يكي دستتم خودت ميكشي بيرون فدات بشم عزيزم كه اينقدر با هوشي ...
28 مرداد 1392

يه كار جديد

كوچولوي ناز 16 مرداد رفتيم خونه ماماني اينا واسه شام اونجا خيلي شيطنت كردي همه جا رو هم خوب بازرسي كردي رفتي تو اشپزخونه و تا ديدي در يكي از كابينتها بازه بدو رفتي تا ظرفارو بريزي ولي ما نذاشتيم چون كار بديه خانم خانما وقتي هم داشتي بر ميگشتي مچتو گرفتم اينم مدرك يه كاره ديگه هم ياد گرفتي اونم اين كه در گوشي حرف ميزني دهنتو مياري در گوشمو اروم يه چيزايي ميگي قربون صدات برم كاش ميفهميدم كه چي داري بهم ميگي يه پيام اخلاقيم دارم برات وقتي بزرگ شدي نبايد در گوشي حرف بزنيا ...
28 مرداد 1392

كارهاي جديد سارينا

سلام ساريناي نازم اينجا مي خوام در مورد 12 ماهگيت برات مطلب بزارم 7 مرداد رفتي تو 12 ماه تو اين ماه خيلي كارا و كلمات جديدي ياد گرفتي مامان بزرگ و بابا بزرگ و صدا ميزني (ماما ما بزيگ)و(بابا بيزيگ)وقتي ميگم چشماي مامان كو انگشتتو ميزاري رو چشام و ميگي( چش چش ) راستي 15 مرداد  8 روز بود كه پا گذاشتي تو 12 ماه بعد از افطار كه از خونه مامان بزرگينا بر گشتيم خونمون منو بابا تو اشپزخونه بوديم بر گشتيم ديديم پشت سرموني و خيلي ذوق كرديم چون اشپزخونمون يه پله داره و تو جلوش وايميستي و گريه ميكني كه برت داريم ولي اون روز خودت اومدي بالا ما هم از خوشحالي بغلت كرديم گذاشتيمت پايين تا دوباره بياي بالا و عكستو انداختيم اين روزا خيلي بزرگتر و خانم ...
28 مرداد 1392
1