تولد 1 سالگي
دختر نازم پنج شنبه 1392/6/7 اولين سالگرد تولدت بود ولي تو اين روز ما برات تولد نگرفتيم چون بيشتر مهمونايي كه قرار بود دعوتشون كنيم هنوز نيومده بودن به همين خاطر تصميم گرفتيم كه چند روز بعدش كه ميشه دوشنبه 1392/6/10 برات جشن تولد بگيريم الان كه اين مطالبو برات ميزارم 18 ساعت مونده به جشن تولد 1 سالگيت خانم خانما و من بيشتر كاراي جشنو انجام دادم اميدوارم كه جشنت به خوبي برگزار بشه و وقتي بزرگتر شدي خوشت بياد عزيز دلم الهي قربونت برم شايد باورت نشه ولي تو چند روز كلمه happy birth day ياد گرفتي و به محض اينكه يكي ميگه تو هم خيلي ناز ميگي( هپي بيس )و از كاراي ديگت اينكه شبا رو خيلي خوب مي خوابي و نصفه شبا گريه نميكني و دنبال هر چي كه مي فرستم ميري مياري زود و ميفهمي كه چي ميگم فداي تو دختر با هوش بشم منراستي سارينا جونم روز تولدت زيادم سوت و كور نبود خاله سوسن و پيمان جون خاله فريده و عمو احمد دايي و زن دايي و عمو جاويد و ماماني مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله نسرين مامان امير جون زحمت كشيدن و لطف كردن و تولدتو تبريك گفتن و بعد از ظهرم بابايي گوسفندي رو كه خريده بود قربوني كرد و عصرم برديم و چند جا پخش كرديم و اخر شبم بازم بابايي ما رو سوپريز كرد و برا هر دو تا مون كادو خريده بود با يه كيك كوچولو البته كيكو كادوي اصلي تو راهه عزيز دلم دست بابا فرشيد درد نكنه كه هميشه شرمنده ميكنه و كنار كادوي تو منم فراموش نميكنه ازت ممنونم چند تا عكسم از اين روز برات ميزارم
اينم عكس ببعيه بيچارستا كه به خاطر خانم خانما قرار قربوني بشه
اخر شبي مهندس بازيت گرفته رفتي ببيني اون چند تا سيم چيه پشت ميز اي شيطون
چند تا عكس ديگه هم هست كه تو پست بعدي برات ميزارم فعلا اماده نكردمشون خانم كوچولو