سارينا كوچولوسارينا كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

نيمه اول 12 ماهگي( جشن تولد شايان)

دختر گلم الهي فدات بشم اين چند روزه چون خيلي بيرون بوديم ديگه تو خونه بند نميشيو بي قراري ميكني اخه فرداي عيد فطر هم بعد از اون همه اين ور اون ور رفتنا تولد شايان جون بود كه ما هم دعوت بوديم و با مامان بزرگ رفتيم اونجا نميدونم چرا دختر بدي شديو اولش يكم اذيتم كردي ولي چون خاله وحيده(مامان شايان)ناراحت ميشد تا اخرش نشستيم البته بعدش بهتر شديو شروع كردي به دست زدنو رقصيدن اينقدر ناز دست ميزنيو ميرقصي با اون دستاي تپل كوچولوت كه نگو راستي اونجا يه كار خطر ناكم كردي يه لحظه كه حواسم نبود ديدم كه از فرصت استفاده كرديو انگشترتو در اوردي گذاشتي تو دهن اگه يه لحظه دير تر ميديدم قورتش ميدادي و خدا ي نكرده اتفاق وحشتناكي ميوفتاد ولي خدارو شكر كه به خي...
5 شهريور 1392

نيمه اول 12 ماهگي سارينا جونم

سارينا خانم گلم عيد فطر بهمون خيلي خوش گذشتو حسابي گشتيم و تو هم خيلي خوشحال بودي و اصلا اذيتمون نكردي افرين به تو خانم كوچولو ما امروز هر سه تاييمون خواب مونديم و با صداي زنگ در بيدار شديم و بدو بدو اماده شديم تا بريم خونه اقا اينا كه عيدو بهشون تبريك بگيم وقتي رفتيم اونجا ديديم ارام اينا هم اونجا هستن اونا رم ديديمو 1 ساعت بعدش رفتيم خونه بابا بزرگ اينا علي اينا هم اونجا بودن ناهارم اونجا خورديم مامان بزرگم برات اش درست كرده بود تو هم غذا تو خورديو خوابيدي تقريبا ساعت 6 بود كه بابايي رو بيدار كرديمو رفتيم جلفا تو راه اينقدر به خاطر پفك گريه كردي تا مجبور شديم يه دونه داديم دستت كه تو هم همه جاتو كثيف كردي منم ازت يه عكس گرفتم با دستو دهن ...
5 شهريور 1392

10 تا 11 ماهگي سارينا

ساريناي شيطونم سلام فدات بشم دختر با هوشم تو الان تقريبا 1 ماهه كه بعضي از كلمه ها رو ياد گرفتي و خيلي از كارايي كه ميگمو انجام ميدي مثلا دست ميزني و ميگي د د يا تا صداي موزيك مياد زود دستاتو مي بري بالا و تكون ميدي وقتي ميگيم جوجو تو هم تكرار ميكني و ميگي دوو دوو يه حركت با مزه ديگه ميكني اينكه وقتي بهت سرلاك ميدم قورت ميديو اروم ميگي به به از همه مهمتر بابا ومامان ميگي و انگشتتو روي وسايل ميزاريو با زبون خوشگلت ميگي جزز جزز موقع رفتن دست تكون ميديو ميگي باا باا تو اين ماه شروع كردي به چهار دستو پا را رفتن و از مبلا و ميزا ميگيريو بلند ميشي عاشق هندونه اي و وقتي ميديم دستت كه بخوري همه لباساتو اب هندونه ميكني و نزديكه كه دستاتم بخوري ...
5 شهريور 1392

تولد ايلار

ساريناي عزيزم درست 4 روز بعد از شن دندونيت تولد ايلار جون بود كه خونه مامان بزرگ گرفتن اون موقع تو هفته اخر 9 ماهگيت بودي ايلار جون تولدت مبارك ...
5 شهريور 1392

عكساي سارينا

سارينا كوچولوي من تقريبا ميشه گفت 8 تا 9 ماهگي تو رو تهران بوديم چون بيشتر نزديك 1 ماه اونجا بوديم كه عكسا شو برات ميزارم(3تاي اولي خونه خودمونه) اين عكسو موقع برگشتن از عروسي با پژمان جونم گرفتيم سارينا خانم سبد به سر فدات بشم ماماني اينجا سرما خورده بودي البته دكترا گفتن الرژيه تو اين عكسا بابايي اومد كه ما رو برگردونه خونه ولي چند روز موندو حسابي گشتيم اين عكسا رو تو پارك گلها گرفتيم تو كرج ...
1 شهريور 1392

عكساي جشن دندوني سارينا جون

ساريناي عزيزم 27 خرداد 91 به مناسبت اولين دندونت برات جشن دندوني گرفتيم كه البته بيشتر تداركاتشو تو تهران خونه خاله سوسن انجام داده بودم مثل كارتهاي دعوتت و گيفت دندونيت وكارت خوش امد روي در كه همش كار خودمه عزيزم اميدوارم كه خوشت بياد اينم كيك سارينا جونم به شكل دندون اين اقا پسر ام كه پيشتن سمت راستي وچپي به ترتيب طاهاجون و عطا جون (پسر خاله هاي بابايي!!)و اوني كه بغلت كرده ايليا جونه(پسر عموت) اين دختر خانمام كه تو عكسن از بزرگ به كوچيك زهرا جون(دختر دايي بابايي)و ملينا جون (نوه دختر عمه مامان)اون اقا پسرم كه نشسته سمت زهرا شايان جون(پسر دوست مامان) و اوني كه رو دسته ي مبله علي جون (پسر خالت)و اون اقا پسر كه سر پا ايستاد...
1 شهريور 1392

مرواريد كوچولوي سارينا

سلام خانم خانما الان كه اين مطلبو برات ميزارم تو 2تا دندون كوچولو و خوشگل داري و اولين دندونت 28 ارديبهشت 92  جوونه زد عصر اون روز كه ما داشتيم اماده مي شديم كه با دايي و مامان بزرگ اينا بريم تهران عروسي دختر عموم متوجه شدم كه يه چيز سفيد رو لثه ي پايينت هست وقتي دستمو كشيدم روش تيزيشو احساس كردم و از رفتن به تهران منصرف شدم ولي به اصرار خاله هات صبح اون روز حركت كرديم وچند روز بعدش كه 31 ارديبهشت بود رفتيم عروسي و برگشتيم خونه خاله سوسن اينا و تو الهي برات بميرم به خاطر دندونت مريض شدي و 2 كيلو هم افت وزن پيدا كردي و منم از رفتنم به مسافرت خيلي پشيمون شدمو خودمو سرزنش كردم ولي خدا رو شكر كه زود زود حالت خوب شد و بعد از چند روز بابايي ا...
1 شهريور 1392

روز طبيعت و سارينا كوچولو(13 به در)

خانم كوچولوي ناز روز 13 به در سال 92 كه اولين 13 به درت بود با بابا بزرگ اينا و ايلار اينا و علي اينا رفتيم يه جايي به اسم گلزار كه يه باغ بزرگ سر سبزي بود و تو با تعجب اطرافو ديد ميزدي با اون چشماي گردت فداي چشمات بشم من تا شب اونجا مونديمو تو كلي لذت بردي اينم چند تا عكس از دختر خانم تپل مپل ...
28 مرداد 1392

اولين روز عيد نوروز

سلام عزيز دلم ساريناي نازم عكسايي كه برات ميزارم اولين روز عيد نوروز سال 92 كه تو 6/5 بودي و كنار سفره هفت سين ازت عكس گرفتيم اون دو تا كادويي هم كه تو عكس ميبيني يكيش مال تو و يكيشم مال منه كه بابايي برامون عيدي خريده اون بزرگه ماله منه چون روز اول عيد تولدمه با اين همه دختر نازم تو بهترين و زيباترين عيدي هستي كه خدا امسال سر سفره هفت سين ما نشونده     اين عكسم خونه ايليا اينا( عمو جمشيد)  كه رفتي عيد ديدني خونشون بابايي ازت گرفته تازه روز اول عيد يه عالمه هم عيدي جم كردي خانم كوچولو ...
28 مرداد 1392