نيمه اول 12 ماهگي سارينا جونم

سارينا خانم گلم عيد فطر بهمون خيلي خوش گذشتو حسابي گشتيم و تو هم خيلي خوشحال بودي و اصلا اذيتمون نكردي افرين به تو خانم كوچولوما امروز هر سه تاييمون خواب مونديم و با صداي زنگ در بيدار شديم و بدو بدو اماده شديم تا بريم خونه اقا اينا كه عيدو بهشون تبريك بگيم وقتي رفتيم اونجا ديديم ارام اينا هم اونجا هستن اونا رم ديديمو 1 ساعت بعدش رفتيم خونه بابا بزرگ اينا علي اينا هم اونجا بودن ناهارم اونجا خورديم مامان بزرگم برات اش درست كرده بود تو هم غذا تو خورديو خوابيدي تقريبا ساعت 6 بود كه بابايي رو بيدار كرديمو رفتيم جلفا تو راه اينقدر به خاطر پفك گريه كردي تا مجبور شديم يه دونه داديم دستت كه تو هم همه جاتو كثيف كردي منم ازت يه عكس گرفتم با دستو دهن پفكي كلي گشتيمو از بازارم برات چند دست لباسو اسباب بازي خريديمو خلاصه خيلي خوش گذشت داشتيم بر ميگشتيم كه باباي ايسو (دوست بابايي)زنگ زد كه شام و بريم بيرون ما هم قبول كرديم ساعت 10:30 بود كه رسيديم در خونمون و با ايسو اينا رفتيم جگر بخوريم چون هر دو تا تون عاشق جگرين اون جاهم 1 ساعتي وايساديم ولي چون هوا سرد بود برگشتيم رفتيم مركز خريد يه دوريم اونجا زديمو ساعت 1 برگشتيم خونه و بهمونم خيلي خيلي خوش گذشت  تو هم از خستگي زود خوابت برد