15 ماهگی سارینا جونم
دخترم سارینا جون ابان ماه سال 92 که تو 15 ماهگیت بودی خدا یکی از عزیزانمونو ازمون گرفت درست شب تاسوعا مامان بزرگ بابایی رفت پیش خدا و ما رو ناراحت کرد چون ما خیلی دوسش داشتیم خدا رحمتشون کنه و روحش شاد باشه اینم عکس تو و مامان بزرگ همون شب خاله ها و دایی اینا هم از تهران اومد چون دایی هر سال عاشورا نذری میده و ما هم رفتیم خونه بابا بزرگ تا کمکشون کنیم خدا قبول کنه و تو هم با پسر خاله ها و دختر خالت کلی بازی کردی روز عاشورا هم بابایی تو رو بغلش گرفت و برد مراسم عذا داری سید الشهدا دختر گلم چون سرمون مشغول مراسم مامان بزرگ بابایی و نذری دایی شد عکس ازت نگرفتم این عکسایی که میزارم واسه چند هفته بعد از عاشورا هستش فدات بشم پیشونیتم زخمی کردی اخه من وقتی دانشگاه بودم موقع بازی خورده بودی زمین قربونت بشم عزیزم