سارينا كوچولوسارينا كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

شب تولد

سلام دختر نازم سارینا جونم بالاخره دوشنبه شب 11شهریور جشن تولدت برگزار شد یه جشن تولد کوچیک کفش دوزکی که با خودمون 20 نفری می شدیم مهمونمون بابا بزرگان مامان بزرگان خاله ها و زن عمو هات بودن که همه لطف کردن تشریف آوردن راستی جای عموهای و دایی و زن دایی و علی اینا  خیلی خیلی خالی بود ولی پژمان جون اینا 2ساعت مونده به تولدت از تهران رسیدن و ما رو خوشحال کردن شب خیلی خوبی بود خیلی خوش گذشت امیدوارم که خوشت بیاد عزیز دلم تولد کفش دوزکیتم مبارک فرشته ی کوچولوی من ...
11 آبان 1392

روز دختر با تاخیر مبارک

سلام دختر نازم روز دختر به تو دختر نازم و همه دختر خانما ،تبریک میگم شرمنده که خیلی دیره چون یه کم وقت ندارم نتونستم به وبت سر بزنم آخه میدونی من دانشگاه میرم و تو پیش مامان بزرگ و بالا بزرگ میمونی و ظاهرا خیلیهم خوشحالی راستی بابایی هم ارشد قبول شده و اونم هفته ای 2روز میره دانشگاه درسته کمتر وقت میزارم برات ولی این به این معنا نیست که مناسبتها رو یادمون بره عزیزم ...
11 آبان 1392

عید قربان

دختر گلم 1روز مونده به عید قربان عموی من که تهران زندگی میکنن با خانواده اومدن خونه بابا بزرگ اینا و تو درست همون روز به طور کامل راه رفتی و بابایی هم به من و تو عیدی داد  و یه کیک به شکل گوسفند خریده بود ولی نتونستم به خاطر شیطونیات ازت عکس بندازم و فقط از کیک انداختم 
9 آبان 1392

تولد 1 سالگي

دختر نازم پنج شنبه 1392/6/7 اولين سالگرد تولدت بود ولي تو اين روز ما برات تولد نگرفتيم چون بيشتر مهمونايي كه قرار بود دعوتشون كنيم هنوز نيومده بودن به همين خاطر تصميم گرفتيم كه چند روز بعدش كه ميشه دوشنبه 1392/6/10 برات جشن تولد بگيريم الان كه اين مطالبو برات ميزارم 18 ساعت مونده به جشن تولد 1 سالگيت خانم خانما و من بيشتر كاراي جشنو انجام دادم اميدوارم كه جشنت به خوبي برگزار بشه و وقتي بزرگتر شدي خوشت بياد عزيز دلم الهي قربونت برم شايد باورت نشه ولي تو چند روز كلمه happy birth day ياد گرفتي و به محض اينكه يكي ميگه تو هم خيلي ناز ميگي( هپي بيس )و از كاراي ديگت اينكه شبا رو خيلي خوب مي خوابي و نصفه شبا گريه نميكني و دنبال هر چي كه مي فرستم مير...
11 شهريور 1392

تولدت مبارك سارينا جونم

الهي قربونت برم ساريناي نازم تولدت مبارك الهي صد ساله بشي دختر نازم بالاخره امروز يعني 7شهريور 92 1سالتو تموم كرديو رفتي تو 2 سال تولدت مبارك دختر نازم در سكوت مبهم زندگي اواي مطلق و پر معناي هستي ام شدي تولدت مبارك امروز خورشيد شادمانه ترين طلوعش را خواهد كردو دنيا رنگ ديگري خواهد گرفت قلبها به مناسبت امدنت خوشامد خواهند گفت فرشته ي اسماني سالروز زميني شدنت مبارك ...
11 شهريور 1392

نيمه دوم 12 ماهگي سارينا

ساريناي گلم ديگه داري به 1 سالگيت نزديك ميشي و حسابي تو دل همه جا كردي دختر گلم تو اين 11 ماهو چند روزي كه كنارمون بودي و قد كشيديو بزرگ شدي منو بابايي بهترين و شيرين ترين لحظات زندگيمونو سپري كرديم و هر لحظه بيشتر و بيشتر عاشقت شديمو بهت دل بستيم و نفسمون به نفست بنده  از خدا مي خوام كه همه ني ني ها رو در پناه خودش  حفظ كنه و تو كوچولوي نازو هم همينطور عزيز دلم دختر نازم از وقتي پا گذاشتي تو نيمه دوم 12 ماهگيت خيلي خانمتر شدي از كارايي كه ميكني يكي اينكه 10 روز مونده به تولدت سعي كردي و تونستي 10 ثانيه تنهايي سر پا وايسي و از ذوقت دست ميزني و ميوفتي زمين و وقتي تشنت ميشه ميگي ابي ابي عزيزم تند تند تشنت ميشه و خيلي اب دوست داري...
11 شهريور 1392

روز رفتن به اتليه

ساريناي عزيزم الهي فدات بشم كه روز به روز بزرگتر و ناز تر ميشي امشب كه اين مطلبو ميزارم3 روز مونده به تولدت و روز خيلي خوبي بود امروز صبح رفتيم خونه مامان بزرگ و تو رو برديمت حموم(قبل از اتليه رفتن )  دو روز پيش از اتليه عروس طلايي برات وقت گرفته بودم براي ساعت 6 از حموم كه در اومدي خوابيدي و 5 بيدار شدي و پيرن قرمز كفش دوزكيتو پوشوندمو طلا هاي كفش دوزكيتو هم انداختمو و اماده شديم با بابايي و ايلار بريم اتليه چون ميونت با كفشو چيزاي تزييني ديگه خوب نيست كفشات و بالو تاج كفش دوزكيتو تو اتليه نتنت كردم ولي خدا رو شكر به كمك بابايي كه ازش ممنونم و تو دختر گلم كه اذيت نكردي در عرض نيم ساعت عكسا تو گرفتيمو قرار پس فردا يعني يه روز مونده به...
11 شهريور 1392

نيمه اول ماه 12 زندگي سارينا جونم

دختر گلم تو اين عكسا تازه رفتي تو 12 ماهگيت كه ماه رمضون هم هست و اينجا بعد از افطار كه با خاله اينا و مامان بزرگ اينا اومديم بيرون    اين عكسم واسه 18 مرداد كه داري به مامان بزرگ كمك ميكني و سفره رو پاك ميكني در ضمن خرابكارياي پشت تصويرم به شماتعلق داره خانم خانما فداي دستاي كوچولوت بشم عزيز دلم                                                       &nbs...
5 شهريور 1392

نيمه اول 12 ماهگي( جشن تولد شايان)

دختر گلم الهي فدات بشم اين چند روزه چون خيلي بيرون بوديم ديگه تو خونه بند نميشيو بي قراري ميكني اخه فرداي عيد فطر هم بعد از اون همه اين ور اون ور رفتنا تولد شايان جون بود كه ما هم دعوت بوديم و با مامان بزرگ رفتيم اونجا نميدونم چرا دختر بدي شديو اولش يكم اذيتم كردي ولي چون خاله وحيده(مامان شايان)ناراحت ميشد تا اخرش نشستيم البته بعدش بهتر شديو شروع كردي به دست زدنو رقصيدن اينقدر ناز دست ميزنيو ميرقصي با اون دستاي تپل كوچولوت كه نگو راستي اونجا يه كار خطر ناكم كردي يه لحظه كه حواسم نبود ديدم كه از فرصت استفاده كرديو انگشترتو در اوردي گذاشتي تو دهن اگه يه لحظه دير تر ميديدم قورتش ميدادي و خدا ي نكرده اتفاق وحشتناكي ميوفتاد ولي خدارو شكر كه به خي...
5 شهريور 1392

نيمه اول 12 ماهگي سارينا جونم

سارينا خانم گلم عيد فطر بهمون خيلي خوش گذشتو حسابي گشتيم و تو هم خيلي خوشحال بودي و اصلا اذيتمون نكردي افرين به تو خانم كوچولو ما امروز هر سه تاييمون خواب مونديم و با صداي زنگ در بيدار شديم و بدو بدو اماده شديم تا بريم خونه اقا اينا كه عيدو بهشون تبريك بگيم وقتي رفتيم اونجا ديديم ارام اينا هم اونجا هستن اونا رم ديديمو 1 ساعت بعدش رفتيم خونه بابا بزرگ اينا علي اينا هم اونجا بودن ناهارم اونجا خورديم مامان بزرگم برات اش درست كرده بود تو هم غذا تو خورديو خوابيدي تقريبا ساعت 6 بود كه بابايي رو بيدار كرديمو رفتيم جلفا تو راه اينقدر به خاطر پفك گريه كردي تا مجبور شديم يه دونه داديم دستت كه تو هم همه جاتو كثيف كردي منم ازت يه عكس گرفتم با دستو دهن ...
5 شهريور 1392